خاطره - صفحه 39

خاطره
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(5)

شهیدی که بيشتر اهل عمل بود تا نصيحت

دوستان شهید سهراب اسماعیلی در بیان خاطراتی از او مى‏ گويند: "او بيشتر اهل عمل بود تا نصيحت و سعى مى‏ كرد با رفتارش ديگران را راهنمايى كند، كم حرف بود و متين و همواره ديگران را به اين امر ترغيب مى ‏كرد.
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(4)

نمی‌خواهم بگویند؛ به كجا رسيده كه لباس سپاهى مى‏ پوشد

مادر شهید احمد احمدی از فرزند خود مى‏ گويد: وقتى به مرخصى مى ‏آمد به خانه دايى‏ اش مى ‏رفت لباسهايش را عوض مى‏ كرد و وارد ده مى ‏شد. يك بار از او پرسيدم احمد تو چرا با لباس سپاه وارد ده نمى‏ شوى، چند لحظه مكثى كرد و گفت: "من اگر با لباس سپاه به ده بيايم آن وقت مردم مى‏ گويند پسر چوپان عباس به كجا رسيده كه لباس سپاهى مى‏ پوشد؟!
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(3)

شیک پوشی به وقت شهادت

حسين محمدى از دوستان و همرزمان "شهید حميد احدی " درباره ساعات قبل از شهادت او مى‏ گويد: «پيش از شهادت به حمام رفت و لباس هاى تميز و مرتب خود را پوشيد، به طورى كه بچه‏ ها گفتند:"شيك كرده ‏اى ".
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(2)

ماجراى "بسم ‏الله" و رودخانه

شهید "ناصر اوجاقلو" در دوران انقلاب نیر فعالیته های بسیاری داشت. یک بار که مامورها دوست او را دستگیر کرده بوده اند، مادرش از او پرسيد چگونه به هنگام فرار تو جان سالم به در بردى و يعقوب دستگير شد؟ در پاسخ گفت: "مادر! ماجراى من، ماجراى "بسم ‏الله" و رودخانه است و من"بسم ‏الله" را بر زبان آوردم و از بند رها شدم."
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(1)

"طاهر" برادرش را در شهادت تنها نگذاشت

شهید "طاهر اوجاقلو" بعد از شنیدن خبر شهادت برادرش راه او را ادامه داد و به نقل از همرزمانش با قدرت در راه دفاع از خاک و ناموسش به شهادت رسید.
معرفی کتاب

از کویر تا دریا

این کتاب شامل دو فصل است، که در فصل اول ماجرای مسلمان شدن فردی مارکسیست توسط شهید "علیرضا ایراندوست" و به شهادت رسیدن وی مطرح شده و فصل دوم به زندگینامه، یادداشت ها و خاطرات پاسدار شهید "علیرضا ایراندوست" دانشجوی سال دوم پزشکی دانشگاه تهران پرداخته است.

خدا را شکر کردم که چون حضرت زینب(س) مادر شهید شدم

پرسیدم:« پس جنازه اش چی؟» گفت: « زیر آتشه. وقتی منطقه آزاد شد. جنازه اش رو میاریم عقب.» خدا رو شکر کردم که چون حضرت زینب سلام الله علیها مادر شهید شدم.»

خرید گوشواره عید

خواهر شهید شهید میکائیل کریمی می‌گوید: کم مانده بود به عید نوروز. برادرم میکائیل به من و خواهرها عیدی داد. ذوق زده بودم. مبلغی که از برادرم عیدی گرفته بودم به قدری زیاد بود که می‌توانستم یک چیز خوب و باارزش برای خودم بخرم.

یک جرعه آب

خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد می‌گوید: چند دقیقه بعد از آخرین درخواستش همۀ بی قراری هایش تمام شد. حسین آرام آرام روی تخت خوابیده بود. دیگر نه تشنه بود و نه بی حال.

شهیدی که عروجش قبل از شهادت به مادر الهام شد

شهادت ولی اله رضایی قبل از شهادت طی حادثه‌ای به مادر الهام شد و پس آن خبر شهادت او به خانواده رسید.

شنیده هایی از شهید ملکیان

همزمان با سالگرد شهادت شهید "رضا ملکیان برمی" نوید شاهد سمنان خاطراتی از این شهید گرانقدر را منتشر می کند.

معرفی کتاب/ "عصمت"؛ خاطراتی از شهیده عصمت پورانوری

به گزارش نوید شاهد از زنجان، «عصمت، خاطراتی از شهیده عصمت پورانوری» عنوان کتابی از «سیده رقیه آذرنگ» است که در آن به زندگی یکی از زنان شهیده دفاع مقدس پرداخته است.

شهیدی که رنجش پدر را تاب نیاورد

شهید سيد محسن موسوي به اندازه‌ای احترام به والدینش را ارج می‌نهاد که رنجش آنها را تاب نمی‌آورد.

حرف دلم را بشنوید

مادر شهید رشید شریفی‎طارونی می‌گویدکه این حرف دل من است: «شهیدان را مانند انسان‌های معمولی ندانید.»
خاطراتی از سردار شهید حسن شوکت پور

فرشته ها می آیند

بعد هم برای پیرمرد دست تکان داد. ماشین بوق زد و از آنجا رفت. پیرمرد حواسش به آنها نبود. فقط می‎خواست هرچه زودتر خودش را به خانه برساند و به صدیقه بگوید: «دیگه نمی‎خواد چیزها رو جمع کنی، فرشته اومد. صدیقه، باباجان! خدا تونست نامه‎ی تو رو هم بخونه.»

گفت‌وگو با آزاده‌ای که دندانش را داد و دادگر ماند

عبور آزاده کهگیلویه و بویراحمدی از 7 خان مرگ/ دادگری که در بیدادگاه الرمادی هرگز تسلیم نشد.

اسارت با طعم فراموشی

مرتضی تحسینی یکی از آزادگان سرافراز استان زنجان در خاطرات خود می‌گوید: تصمیم گرفتند من و دو نفر دیگر از زخمی‌ها را برای درمان به بیمارستان بغداد انتقال دهند به همین خاطر یکی از عوامل بیمارستان برای نوشتن مشخصاتم پیشم آمد. اسمم را، که پرسید مات و مبهوت ماندم. فراموش کرده بودم. با خودم گفتم: اِ! راست می گه اسم من چیه؟!
سی و هشتمين رسم عاشقى؛

محفل معنوى «بر بال خاطره »؛ یادبود جانباز شهید «سید حسین آملی» در بابل

سی ‌وهشتمین محفل معنوی «بر بال خاطره » یادبود جانباز شهید «سید حسین آملی»، پنجشنبه 24 مرداد در شهرستان بابل برگزار می شود.
خاطرات یک خبرنگار

وضو با آب باران

محمود کامران حقیقی یکی از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس می گوید: ما در آنجا وضویمان را گاهی از آب بارانی که در یک­جا جمع می‌شد و یا از آب رودخانه ­ی کارون می گرفتیم، این در حالی بود که عراقی‌ها اطراف کارون را زیر آتش خود داشتند.

مظلوميت شهیدِ بهشهری در خط مقدم

همرزم شهيد حسينعلى مهرزادى می گوید: خاطره من مظلومیت شهيد را مى رساند چون براى سركشى از خط رفته بود که موقع برگشت به لقاء ا... پيوست.
طراحی و تولید: ایران سامانه