خواهر شهید محمدحسین تجلی میگوید: محمد حسین سپرد تا او را برای نماز صبح بیدار کنم. نزدیک اذان صبح بود که بیدارش کردم؛ اما طوری به خواب رفته بود که صدایم را نمی شنید.
غرق تماشای دعوای آن دو نفر بودم. چقدر جالب با هم بحث می کردند. متوجه شدم حسین نیست. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. منتظر ماندم تا بالاخره حسین آمد،با چوب کبریتی در دست!
مروری بر خاطرات سردار شهید نوروز ایمانی نسب در سالگرد شهادتش
با یک دنیا حسرت سخن خودرا اینچنین بیان داشت: ما در جبهه ها و مبارزاتمان کوتاهی کردیم، لذا امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. اگر ما همه مردم و رزمندگان و .... یکدست و مجدانه تلاش می کردیم و با دشمن قوی تر برخورد می کردیم امام جام زهر را نمی نوشید
به همراه دوستان انقلابی اش اولین پاسگاه ژاندار مری را محاصره کرد، راه را بر تانک های طاغوت بست، به جای همه به جبهه می رفت و در مباره با گروهک منافقین تلاش بسیاری کرد.
برای تامين آب شرب مردم لرستان به ايجاد كارخانه يخسازى صالح آباد اقدام كرد. و به خاطر همين سختكوشى و مسئوليت پذيرى از سوى وزارت جهاد سازندگى و ستاد نيروى زمينى سپاه مورد تقدير قرار گرفت و لوح تقديرى به او اعطا شد.
اين خواسته او در فرازى از وصيتنامه اش نيز هويداست آنجا كه در ضمن توصيه هايش مى نويسد: "تا آنجا كه مى توانيد به دنبال علم برويد؛ علمى كه شما را به مرتبه بلند انسانيت برساند و شما را به خودتان بشناساند؛ وقتى چنين علمى پيدا كرديد، خدا را هم به نحو شايسته ای ستايش خواهيد كرد."
خواهر شهید ولی الله علی بابائی درباره برادر خود میگوید: بعضی وقتها کارگری میآمد، دو ساعتی کار میکرد و می رفت. ولی الله هم پول یک روز کامل را به او میداد.
خواهر شهید همتعلی مهدیلو از برادر شهید خود میگوید: دم سحر وقتی رفتم سر دیگ دیدم همۀ یک گوشه خوابشان برده است و همت تنهایی هلیم را هم می زند و زیر لب چیزی میگوید. همزن را از او گرفتم و خودم شروع کردم به هم زدن.
خواهر شهید رسول موسوی از برادر خود چنین میگوید: دیدن داداش برای همۀ ما دلگرمی بود. مامان با اینکه انس خاصی به رسول داشت و از دوری اش دلتنگ می شد، هیچ وقت جلوی او چیزی نمی گفت. پای حرف های مامان و سیدرسول که مینشستم میدیدم مامان او را به رفتن تشویق هم میکند.