خاطره - صفحه 55

خاطره
شهید مجید صحافی

آموزش قرآن به شیوه شهید مجید صحافی

شروع کردم به خواندن. صفحه که تمام شد، گفت:«این کلمه‌ها رو حاج آقا گفت این طوری بخونین». بعدها متوجه شدم توی مسجد خوب یاد می‌گیرد و با این کار می‌خواهد غلط‌های من در برود، اما طوری که من ناراحت نشوم.

فراخوان خاطره و شعر در پنجمین جشنواره اسوه صبر و مقاومت ( ویژه نقش زنان در دفاع مقدس خوزستان)

اداره کل حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان پنجمین جشنواره اسوه مقاومت و ایثار (ویژه نقش زنان در دفاع مقدس استان خوزستان ) را برگزار می کنند .

بدنبال نشانی از پدر

فرزند شهید رجبعلی نوری در باره خاطراتی از پدر می‌گوید: روزنامه بزرگی توی دستش داشت. در ستون اسامی، نام پدر و مشخصات کاملش را نشانم داد. صدای شادی بچه‌ها بلند شد.......
نویسنده سر کار خانم زهرا حدادی

معرفی کتاب «سایه های سرو»؛ خاطراتی از شهید رضا میرزاخانی

همان‌شب رضا به خوابم آمد. ديدم با من حرف نمی‌‌زند. نگاهی به سکة روی پيش‌بخاری کرد و رفت. صبح سکه را داديم بيرون تا شهيد از ما راضی شود. از اول گفته بوديم:«برای رضای خدا شهيد داديم، پس چيزي نمی‌گيريم.».
شهید عطا الله صحافی

کمک به ایتام در سیره شهید عطا الله صحافی

برای بچه های بی بضاعت و بی سرپرست لباس و کفش تهیه می کند و طوری به آنها می دهد که هیچ کس نمی فهمد. اعتقاد دارد که روزی کسانی هم مأموریت پیدا می کنند که سر یتیم های ما دست بکشند. این را بارها به همسرش گفته است.
سردار شهید ابوالفضل هراتی

زندگی نامه کامل سردار شهید ابوالفضل هراتی

با ورود به هرمل، عكس هاي امام جلب توجه مي كرد. مردم آنجا بسيار مهربان بودند. با ديدن برادران سپاهي با مهرباني آنان را بغل مي گرفتند. به طوري كه انسان به ياد غريبي اسلام در اين منطقه مي افتد . وقتي براي گرفتن وضو به پايين آمدم، نوجوان ده ساله اي با يك پلاستيك نان آمد . از برادران لبناني سوال كردم: چرا نان آورده است؟ گفتند : اين نان نذري است. مردم معمولاً هر چه نذر مي كنند براي برادران سپاهي مي آورند .
شهید محمد آقای صبوری

حجاب و عفاف در دیدگاه شهید محمد آقای صبوری

آخر شب دخترم را روی زانو نشاند. سر و صورتش را بوسید و گفت:«دایی جون! توی راه مدرسه چادرت رو خوب سرت کن، برای خانمی مثل تو حجب و حیا از همه چیز مهم تره».
شهید والامقام نور الله اختری

کلیپ / خاطراتی از شهید والامقام نور الله اختری

شهید نورالله اختری، فرزند عباسعلی، مسئولیت : تک تیرانداز،محل دفن : گلزار شهدای قم حرم خانم فاطمه معصومه(س) صحن آینه (صحن امام رضاعلیه السلام) حجره ۳۸
شهید حسین صبور

اوقات فراغت و حفظ قرآن توسط شهید حسین صبور

برای اوقات فراغت مان برنامه‌ی حفظ قرآن داشتیم. چند نفر بودیم. حسین هم یکی از آنها بود. برای این که رقابت ایجاد شود، هر کس بهتر می خواند برنده اعلام می‌شد.
شهید رحیم صباغیان

خاطره ای از شهید رحیم صباغیان؛ دوستی های ناگسستنی!

رحیم! هر جا می ری همه رو جذب خودت می کنی. نکنه آهن ربا داری و ما خبر نداریم؟
به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید احمد نبوی چاشمی

خاطراتی از سردار شهید احمد نبوی چاشمی

گرما گرم عملیات والفجر هشت بودیم. شنیدم شهید شدی. در ذهنم زندگی ات را مرور کردم. زندگی ات پر از عشق بود . زندگی ای پر از تلاش وکوشش مالامال از عشق به ائمه .. هرچه فکر کردم غیر از شهادت مزدی برای عشق پیدا نکردم. ولی با این حال گریه کردم راستش برای خودم گریه کردم.
شهید محمد تقی صابریان

اهمیت به نماز اول وقت / خاطرات شهید محمد تقی صابریان

اونهایی که وسیله روزی منن نمی رن؛ اونهایی هم که وسیله ی روزی من نیستن، اگه بمونن فقط جا رو تنگ می کنن. پس چیزی تغییر نمی کنه
شهید والامقام حسین سبیلی نوش آبادی

زندگی نامه وصیت نامه و تصاویر شهید والامقام حسین سبیلی نوش آبادی

حسين علـي در اول اسفند 1345 در خـانـواده اي مذهبي به دنيا آمد و دوران ابتدايي را در دبستان شهيد ناصر فكري گذراند پس از دوران ابتدايي به علت مشكلات اقتصادي خانواده مشغول كارگري و قالي‌بافي شد.در تاريخ 64/12/11در عمليات پيروزمند والفجر 8 ( فاو عراق ) به درجه رفيع شهادت رسید؛ همان آرزويي كه از نوجواني دنبالش بود.
24 بهمن ماه

سالروز شهادت سردار شهید حاج حسن شاطری؛ «خاطرات ناب»

فرماندهان ارشد رژیم صهیونیستی ، او را بهتر می شناختند، چرا که هر زمان در مرز فلسطین اشغالی و لبنان چشم شان به (مسجد قدس) می افتاد که شبیه به بیت المقدس در دل پارک بسیار زیبای “ایران” بنا شده بود ، داغ شان تازه می شد و همین باعث شد که به دنبال انتقام از معمار آن باشند .
قسمت اول خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»

روحیه گذشت و مردانگی «علی‌محمد»

دوست شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «با دیدنش به طرف خانه‌ام فرار کردم. رسید به من و دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: اومدم باهات آشتی کنم. قهر کار بچه‌هاست. از بچگی که کرده بودم شرمنده شدم و گفتم: علی‌محمد! خیلی مردی که به این راحتی منو بخشیدی.»
سردار شهید رضا ملکیان برمی

زندگی نامه کامل و وصایای سردار شهید رضا ملکیان برمی

در هنگام برگشت رضا گفت : مي خواهم دو ركعت نماز بخوانم. با تعجب گفتم: ما در صد متري دشمن هستيم، اين كار شما شدني نيست. گفت: اگه چيزي هم براي من بمونه، همين دو ركعت نمازه، نبايد از دستش بدم.
گفت‌و‌گویی اختصاصی نوید شاهد سمنان با زهره مهدوی مادر معظم شهید بهروز بهروزی

کودکی که در تظاهرات علیه رژیم پهلوی به شهادت رسید

اولین شهید انقلاب اسلامی استان سمنان
شهید محمدرضا شمس الدین

شیوه تربیت فرزند از زبان مادر شهید محمدرضا شمس الدین

گفت:‘ محّمدرضا! بابات اومده بود ببینه تو واقعاً هر شب می یای مسجد یا نه’. توی دلم به بابام آفرین گفتم که دورادور مواظب بچه هاشه تا خدای ناکرده راه خطا نرن
به مناسبت 20 بهمن ماه سالروز عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت جانباز ابوالفضل حسن بیکی

به بچه‌ها گفتم: «بیایید عقب تا به فاو بریم». گفتم به صیاد شیرازی خبر بدهید که ما رفتیم و کار تمام شد. دیده‌بان، خودش خبر داده بود که ما کار را تمام کرده‌ایم. به صیاد گفتم: «اجازه هست برویم!؟» صیاد بوسمان کرد و با حالت خاصی گفت: «آره. بروید! بعداً می‌آیم». همۀ عملیات در فاو متمرکز شد. به عقبه اهواز رفتم و با نیروهایی که آنجا و واحدهایی که در شلمچه مستقر بودند، هماهنگی انجام شد تا به فاو برویم. از فاو هم مجدداً تماس گرفتند که هر چه سریع‌تر بیا. بعد از عمل جراحی، بخشی از بخیه­ها مانده بود. منطقه آلوده بود و بعضی از بخیه­ها عفونت کرد. درد و سوزش هم داشت. با همان شرایط مجبور شدم سریع به فاو بروم.

ملاقات با عرشیان

نازخند صبحی در خاطرات خود از دیدار با جمعی از جانبازان دور از وطن مطالب جذابی را روایت می‌کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه