خاطره - صفحه 59

خاطره

فرمانده محبوب من!

علی کرمی یکی از رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس در خاطره ‌ای از دیدار فرمانده خود در اردوگاه می‌گوید.
شهید حسن حسنان

خاطره ای از شهید والامقام حسن حسنان

اگه هم گناه کردی در توبه که بسته نیست!

مرگ بر صدام

ابراهیم خان محمدی یکی از آزادگان سرافراز زنجانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت می‌گوید: ما هم می‌ایستیم و یک صدا داد می‌زنیم: "مرگ بر صدام!" نگهبان‌ها با باتوم به جانمان می‌افتند.

خاطره اى از شهید محمود گلسرخ تبار

شهيد محمود گلسرخ تبار فرزند محمداسماعيل متولد 30 شهريور 1346 در بابل مى باشد و تا مقطع راهنمايى تحصيلات خود را ادامه داد. در تاريخ 20 آبان 1361 در جبهه عين خوش به شهادت رسيد.

باورم نشد این زن مادرم باشد

قربانعلی کریمی یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس از خاطرات آزادی خود پس از اسارت می‌گوید.

کمک بی ریا

گردوها همراه اشک‌های مصطفی به ردیف روی زمین می‌افتاد و پیرمرد یکی یکی گردوها را جمع می‌کرد.

هیس! چه خبرتونه

رضا امیری از دوران اسارت خود که حتی خواب راحتی نیز برایشان ممکن نبود می‌گوید.
خاطره «احمد دواتگر» از عملیات محرم؛

عملیاتی که با خون شهدا امضا شد

سخن از کسانی است که در دهم آبان سال ۱۳۶۱ در تاریکی شب عملیات پیروزمندانه محرم را با خونشان امضا نمودند. اگر چه ۳۵ سال از آن دوران گذشته است اما همچنان صدای دلنشین مسئول دسته شهید «سید جلال سادات‌نیا» از قائمشهر در مراسم صبحگاه همچنان در ذهنم تداعی می‌شود.

دستخط امام را که می‌دیدیم، آرام می‌شدیم

خلیل‌اله خلجی از آرامش‌های روزهای اسارت خود روایتی را بیان می‌کند.

دلُم برا شهرمون یی ذره شده

محمد تقی‌لو از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطره ‌ای از روزهای اسارت خود از دلتنگی همرزمانش می‌گوید.

دیگر خبری از شاعر نشد

اکبر عسگری در از روزهای اسارت در اردوگاه خود و شکنجه‌های دشمن می‌گوید.

یک جفت جوراب

نادر حقانی یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در بیان خاطره ‌ای روایتی از عشق یک مادر به فرزندش می‌گوید.

خاطره اى در وصف اخلاقیات و شخصیت شهید خليل كوچكى

شهید خلیل کوچکی هریکنده فرزند على گدا متولد 25 اسفند ماه 1345 در شهرستان بابل مى باشد كه در تاريخ 10 آبان ماه 1361 در منطقه موسيان به درجه شهادت نائل آمد.

زندگینامه شهید نقدعلی ابراهیمی

وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد. به علت اینکه ایشان از خانواده ای مستضعف بود نیز به علت نبود امکانات آموزشی مناسب نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد تا اینکه با رسیدن به سن قانونی انجام خدمت مقدس سربازی به عنوان سرباز وارد سپاه شد.

عشق به شهادت

همکلاسی شهید رضا سلیمانی در بیان خاطره ‌ای از او عشق به شهادت را یکی از ویژگی‌های شهید بیان می‌کند.
سالروز شهادت/خاطره

خوابی که تعبیرش شهادت بود

پدرت علاقه ی زیادی به امام داشت.یک بار بی خیال از همه عالم خوابیده بود که درخواب امام خمینی را میبیند.امام تکه ای نان دردستش بود.نان را به پدرت می دهد ومی گویدکه نان را بخورد.

هنوز هم گرمی آن آغوش را احساس می‌کنم/ استجابت دعا

برادر شهید سعید افشاری راد خاطره ‌ای شرینی از دلتنگی خود نسبت به برادرش بیان می‌کند.

خاطره ای از نحوه شهادت شهيد محمد فرزانه

نويد شاهد: خاطره ای از نحوه شهادت شهيد محمد فرزانه به نقل از همسنگرش؛ شهيد محمد فرزانه فرزند مشهدى آقا، شهادت 24 دى ماه 1365(شلمچه)
داغ یاسهای صبور

داغ یاسهای صبور ؛ خاطره ای از خانواده شهیدان ولی زاده

14 روز از شهادت پدر گذشت ولی هنوز پیکر پاکش به دستمان نرسیده بود. مادر شهید عبدالامیر امیدی ، خواب پدرم را دیده بود. گفته بود: جسد من در بیمارستان کرمانشاه است که فردا به دستتان می رسد. روز بعد پیکر پدر را از کرمانشاه آوردند...

چایی آقا مجتبی/ خاطره ای از شهید مجتبی زیوری پایدار

پیرمردی بیرون از سنگرتنها نشسته بود. مجتبی او را صدا زد و گفت: " حاجی بفرما چایی، تازه دم" پیرمرد جواب داد: نه داداش من، می ترسم در حین آمدن برای خوردن چایی ترکشی چیزی به من بخورد و شهید حساب نشوم.
طراحی و تولید: ایران سامانه