خاطره - صفحه 61

خاطره
خاطره

مردی روشن تر از آیینه / خاطره ی از شهید علی بسطامی

پس از چند روز ، چنان با وی انس گرفتم و به دام مهرش افتادم که حاضر نبودم حضور در کنارش را با تمام دینا معاوضه کنم...
به رنگ قلب پدر

خاطره ای از شهید شیخ عباس فلاحی به روایت همسرش برای فرزندش حمید

حضور در جبهه و شهادت و سعادت امری شخصی و فردی است و من می خواهم به سهم خودم با تمام وجود از مرز و بوم کشور دفاع کنم...
در سالروز شهادت شهيد

خاطره اي در باره شهيد بابا محمد فاتحي

از همه خداحافظي كرد. و اين خداحافظي با دفعات قبل فرق داشت. ...
شهداء شهریورماه

مختصری از زندگینامه شهید خدابخش رستمی

سرباز شهید خدابخش رستمی در سال 1341 در روستای تل زالی یاسوج در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود تا در عاشورای ایران به ندای حسین زمان لبیک گوید .
معرفی شهدا کارمند استان بوشهر

خاطراتی از خانواده و دوست شهید نادر سیار

شهيد «نادر سيّار» در سال 1340 ه.ش در محلّه ي «سنگي» بوشهر ديده به جهان گشود.در زمان خدمت مقدس سربازي، در عمليات «فتح المبين» و چند عمليات ديگر حضور داشت. بعد از آن نيز در عمليات «والفجر8» شركت كرد كه در همين عمليات، در منطقه ي بين «فاو» و «ام القصر» به درجه ي رفيع شهادت نائل آمد.
شضهدای مردادماه

مختصری از زندگینامه شهید علی داد رنجبر

شهيد علي داد رنجبر در عمليات حاج عمران به همراه گردان فجر تيپ 33المهدي براي به محاصره درآوردن نيروهاي دشمن بعثي عازم منطقه پشت و عقب دشمن شدند اين گردان پس از 48ساعت پياده روي در كوهستانها و تپه هاي شمال غرب شور آذربايجان غربي به عقب دشمن در منطقه تنگ حاج عمران رسيده و نيروهاي دشمن را به محاصره در آوردند.
به مناسبت سالروز شهادت : خاطره ای از سرباز ولایت شهید حسین خدمتی به روایت مادرش

حسین عاشق مقام معظم رهبری بود و سرباز ولایت

پانردهم مرداد ماه سالروز شهادت حسین خدمتی یکی از شیرمردان سرباز استان هرمزگان می باشد . حسین که عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود در هنگام گذراندن دوران خدمت مقدس سربازی به فیض عظیم شهادت نائل آمد و شربت گوارای وصال حق را نوشید و روحش آسمانی گردید. به همین مناسبت خاطره ای از این شهید سرافراز استان هرمزگان را به روایت مادرش تقدیم میکنیم.گرامی باد یاد و نامش و مبارک باد شهادت این سرباز جان برکف کشورمان .
خاطره ای از شهید

خاطره ای از شهید ابراهیم حشمتی

ابراهیم پسر خیلی خوبی بود مرحبا که چنین پسری داشتی ولی حیف شد که ابراهیم شهید شد، ابراهیم از بهترین سربازان من بود
شهدای مردادماه

مختصری از زندگینامه شهيد سيد جابر عوض پور

شهيد سيد جابر عوض پور فرزند پدري پير واز كار افتاده درخانواده اي بسيارمستعضف بدنيا آمده روانه تحصيل يعني از اول دوره ابتدايي تا سوم راهنمايي رابطور بسيار مشقت وپر رنج به سر برد تا اينكه از نداستن وضع مالي مجبور به ترك تحصيل شد وبه كشاورزي پرداخت تا اينكه جنگ شروع شد .
شهدای مرداد ماه

مختصری از زندگینامه شهيد سيدريحان قادري

ريحان خالصانه و براي رضاي خدا با ايثار خون خويش نهال انقلاب اسلامي را آبياري نمود تا حيات و تداوم و تكامل آن را ثباتي هرچه بيشتر بخشد و ايمان و وحدت ما را در مبارزه با ابرقدرتهاي جنايتكار و ايادي داخلي آن و كفر جهاني مستحكم تر سازد باشد كه رهرو صديقي در جهت اهداف آن شهيد عزيز باشيم.
خاطره

شهیدی که با دستکاری شناسنامه خواست به جبهه برود/ شهید محمدرضا امینی

تااینکه با چند نفر از دوستانش رفته بود شناسنامه اش را دستکاری کرده بود اما در پایگاه متوجه شده بودند و به آنها گفتند: شما شناسنامه هاتونو را دستکاری کردید. من شناسنامه اش را نگاه كردم، ديدم خط زدند و مشخص بود دستکاری شده است. من هم از روی سادگی رفتم و گفتم: اینها شناسنامه...
معرفی شهدا

مروری بر زندگینامه شهید اسفندیار داودی نژاد+ خاطره

در شهرستان بندرعباس ديده به جهان گشود. پدرش حيدر، شغل آزاد داشت و مادرش را زبيده مي‌ناميدند. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت.
روایتی خواندنی از مادر گرامی شهید عیسی رمضان پور

مادر گرامی شهید نقل می کند؛ شجاعت پسرم به حدی بود که همرزمانش را شگفت زده کرده بود

تنها تیربارچی گروهان جانبازان بود که در درگیری عملیات رمضان مقاومت کرد او میگفت؛ گروهان ما که در حدود 120 نفر باقی مانده بود با سه تیپ از لشکریان صدام مزدور روبرو بودیم و فاصله مبارزه ما فقط یک خاکریز بود که این شهید همیشه جاوید در نوک خاکریز تیربارش را کار گذاشته بود و هر بار که نیروهای متجاوز بعثی به ما هجوم می آوردند، با یک رگبار یا چند رگبار مسلسل عیسی تمام امید آنها قطع می شود، و چانه آنها را به خاک می مالید.
خاطره شهید محمد عزیزی به روایت مادر

موقع خداحافظی پیشانی بند یا حسین بر پیشانی اش بستم

پیشانی محمد رو بوسیدم و با دستان خود سربندی که اسم یا حسین بر روی آن حک شده بود را به پیشانی اش بستم ، او را از زیر قرآن رد کردم .
خاطره از شهید محمد عزیزی به روایت مادر

موقع خداحافظی پیشانی بند یا حسین بر پیشانیاش بستم

پیشانی محمد رو بوسیدم و با دستان خود سربندی که اسم یا حسین بر روی آن حک شده بود را به پیشانی اش بستم ، او را از زیر قرآن رد کردم .
برگی از خاطرات شهید به روایت خواهرش

«شهید مصیب صالحی میان آباد» خواهرم عفت خودت را حفظ کن

سعی کن دنیا را به فریبی تا عفت تو حفظ گردد. و باید راهی را انتخاب کنی که امامان و حضرت زینب انتخاب کردند. و زینب گونه باشی. برادر، امروز نشستن سزاوار نیست باید پرچمهای از دست افتاده شهیدان را در قله های رفیع جهان اسلام به اهتراز درآید و راه ادامه دهید و از مملکت اسلامی خود دفاع کنید.

هيچ جایش زخمي نشده بود

پدر شهید عباس منتجبی می‌گوید؛ در کودکی برای او اتفاقی افتاد عجیب اما به لطف خدا و حضرت عباس هيچ جایش زخمي نشده بود.

نمی دانستم کنار شهید خوابیده‌ام

آنچه می‌خوانید یکی از خاطرات جانباز بهرام ابوالفضلی زنجانی از روزهای جنگ و جبهه است.

هیچ وقت راضی به اذیت دیگران نمی‌شد

بردار شهید مجید کلانتری در میان خاطرات خود چنین می‌گوید: او هیچ وقت راضی به اذیت دیگران نمی‌شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه