خاطرات شهدا - صفحه 10

خاطرات شهدا
خاطرات مربوط به شهید «اکبر فتح‌الهی» به‌نقل از مادر شهید؛

پسرم به مردم تهیدست کمک می کرد

مادر شهید «اکبر فتح الهی» می گوید: پسرم خیلی مهربان، خوش رفتار و خوش برخورد بود و چون شغل پدرش نظامی بود بیشتر اوقات کودکی خود را در کوهستان‌ها در بین مردم تهیدست گذرانده بود و به آنها کمک میکرد.
شهید حمید ابراهیمی به روایت یکی از دوستان؛

تدبیر عملیاتی شهید «حمید ابراهیمی» بی‌نظیر بود

یکی از همرزمان شهید «حمید ابراهیمی» نقل می کند: حمید تدبیر عملیاتی بی نظیری در جنگها داشت.
زندگینامه شهید «علی عباس چاچ»؛

شهیدی که با مجروحیت در عملیات شرکت می‌کرد

شهید «علی عباس چاچ» در همه گرفتاری‌های انقلاب در کردستان، خوزستان جنگ با گروهک ها و در جنگ تحميلي با تمام قدرت و هميشه شرکت داشت و در اکثر عمليات شرکت کرد. چهار بار مجروح شد ولي هيچ وقت احساس خستگي يا کسالت و يا اينکه بگويد مجروح شده بازگو نمي کرد و آمادگي خود را چندين برابر مي کرد.
زندگینامه شهید «بهرام توکلی»؛

دانشجوی روانشناسی که در فاو شهید شد

شهید «بهرام توکلی» با وجود قبولی در رشته روانشناسی دانشگاه اصفهان ولی به جبهه رفت و در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید.

فقط شهید «ابوترابی» می‌ماند که هنوز با قدرت می‌دوید

«حدود ۴۰۰ اسیر پشت سرش می‌دویدند. بعد از مدتی یکی یکی از نفس می‌افتادند. آخر سر فقط خودش می‌ماند که هنوز با قدرت می‌دوید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «57»

مراقبت ویژه با نزدیک شدن تعویض نیرو

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آنروز بيست فروردين هوا آرام با لکه‌های ابر بود و تعدادی از سربازان گروهان دوم که در انتظار تعويض بودند و پايين رفته بودند بالا آمدند، زيرا قرار نشد هلیکوپترها کسی را بياورند...» قسمت پنجاه و هفتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «56»

تشدید فعالیت ضدانقلاب

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ضد انقلاب هم شنيده بودند که ما به زودی عوض می‌شويم و قرار است روز19 فروردین تعدادی از هلیکوپترها تعدادی از سربازان را تخليه کنند و واحد تعويض کننده از راه برسد اين بود که فعاليت خود را تشديد کرده بودند...» قسمت پنجاه و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «55»

تپه کله قندی

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دشمن بيش از چند رگبار نزدند زيرا گلوله خمپاره انداز بر سر آن‌ها فرود آمد و آتش آن‌ها خاموش شد چندين خمپاره به محل تيراندازی آن‌ها آتش شد و آن‌ها مجبور به فرار شدند...» قسمت پنجاه و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «54»

آتش خمپاره، پاسخی قاطع به دشمن

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «چون تعدادی از دشمنان در آن حوالی کمين کرده بودند، شب از سمت جنوب پايگاه من چند تا گلوله رسام از طرف دشمن به پايگاه تيراندازی شد که آن نقطه را با خمپاره 81 کوبيدم و تيراندازی قطع گرديد...» قسمت پنجاه و چهار خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای مقاومت در شهرستان سروستان

مراسم بزرگداشت شهیدان مقاومت سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین با سخنرانی سردار ابراهیم بیانی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس در شهرستان سروستان برگزار شد.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «۵۳»

روحیه‌ای برای گروهان، دلتنگی‌ای برای خانواده

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «من خودم به شهادت همه پرسنل گروهان مظهر روحيه بودم، ولی در نهان دلم برای بچه‌ها و يا خانواده‌ام يک ذره شده بود و آرزو می‌کردم خداوند سلامتی عطا فرمايد تا اين چند روز نيز به سلامتی سپری شود و سالم به نزد خانواده‌ام برگردم...» قسمت پنجاه و سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «52»

خبری ناگوار برای سربازان

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روحيه بيشتر سربازان به نحو قابل توجهی متزلزل بود و هيچکس حوصله حرف زدن نداشت و اين بدترين خبری بود که به دست ما دادند...» قسمت پنجاه و دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «51»

شبحی در تاریکی شب

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آن شب يک سرباز شبح سياهی در پشت سيم خاردار ديده بود و برايش هم تيراندازی کرده بود، آن شب دو گلوله منور تيراندازی شد ...» قسمت پنجاه و یکم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «50»

شب هوشیاری، آماده بودن در مقابله با تهدیدها

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اخبار و قراينی که به دست آمده بود باعث شد که شب چهاردهم فروردین پايگاه‌ها به صورت آماده باش درآمدند و وقت و هوشياری را بيش از پيش تاکيد کردند...» قسمت پنجاه خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
روایتی خواندنی از برادر شهید«علی محمد بهبود»

وداعی که دیگر تکرار نشد

برادر شهید می گوید: علی‌محمد به من گفت: «اگر شهید شدم، از تو حلالیت می‌طلبم.» او شب عملیات راهی خط مقدم شد و صبح روز بعد، دیگر در میان ما نبود.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «49»

سیزدهم فروردین در سردشت

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «گرچه يک روز همراه با مراسم ملی ما بود، ولی جز يکی دو سنگر که مرغ گرفته بودند و پيش بينی اين مراسم را کرده بودند، هيچکس نتوانسته بود به فکر باشد؛ حتی سنگر من هم پيش بينی چيزی نکرده بودم و آن روز حتی جيره هر روزه را که معمولاً برنج بود، نگرفتيم و ظهر آن روز کنسرو لوبيا باز کرديم و خورديم...» قسمت چهل و نهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «48»

شبی سرد و طوفانی در سیزدهم فروردین ۱۳۶۰

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هوا ابری و همراه با باد شديد است و گاهگاهی برف پراکنده ريزش می‌کند و روی پايگاه‌ها برف بسيار رقيق و کمرنگی نشسته بود که بعد از چند ساعت توسط آفتاب پاک شد و آثاری از آن باقی نماند، ولی باد همچنان می‌وزيد...» قسمت چهل و هشتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «47»

لبخند از دل خاطرات با کارت‌های تبریک فرزندان

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «چشمم به کارت تبريک‌های فرزندانم افتاد که در لابه لای دفتر خاطراتم قرار داشتند خود به خود خنده‌ام گرفته بود، کارت‌ها را به سليقه خودش انتخاب کرده بود و مقداری نقاشی و جوک و جدول و نوشته‌های ديگر برايم فرستاده بود...» قسمت چهل و هفتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «46»

انتقال پیکر شهدای هوابرد

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دو پیکر شهید، يکی مربوط به سرهنگ «علی اصغر لو» از نيروهای ويژه هوابرد که به دست کومله‌ها کشته شده بود و يک پیکر هم مربوط به يک پيش‌مرگ که هلیکوپتر آن‌ها را به سقز بردند...» قسمت چهل و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «45»

روشنایی دره در تاریکی با منور

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آن شب به خاطر تاريکی زياد، دره کنار پاسگاه را با منور روشن ساختيم و تاريکی، ريزش برف پر آب و شدت باد به حدی بود که بيرون آمدن از سنگر کشنده بود...» قسمت چهل و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه