خاطرات شهدا - صفحه 8

خاطرات شهدا
برگی از خاطرات؛

شهید «علی میوه‌‏چین» اعتقاد زیادی به مشاوره داشت

«علی، اعتقاد زیادی به مشاوره داشت و علی رغم اینکه به خاطر توانایی‌های مدیریتی، نظامی و اخلاقی‌اش، فرماندهی یکی از گردان‌ها به او سپرده شده بود؛ اما برای انجام کارها، از افراد مختلف مشورت می‌گرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت پنجم

خواب جبهه و سنگر

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب چون اولين باری بود که با اين همه سر و صدا می‌خوابيديم، درست خواب نرفتم و هر لحظه يکی از بچه‌ها می‌آمد و بيدارم می‌کرد و همش خواب از جبهه و سنگر می‌ديدم و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهارم

پدافند و ترساندن خلبانان دشمن

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صدای انواع اسلحه‌ها و تيراندازها شنيده می‌شد. کاليبر 50 بيشتر از ديگر سلاح‌ها کار می‌کرد. پدافند هم برای ترساندن خلبانان دشمن گاهگاهی کار می‌کرد؛ منورهای دشمن و رسام‌ها پی در پی می‌آمدند...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت سوم

اولین تجربه حضور در سنگر و شور و شوقی عجیب

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اولين باری بود که قدم در سنگر می‌گذاشتم، بسيار خوشحال بودم؛ بچه‌ها خسته بودند و دراز کشيدند، ولی من شوقی عجيب داشتم و نتوانستم بخوابم...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دوم

به دنبال برادرم در خط مقدم

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «من دنبال کسی می‌گشتم؛ برادرم را می‌گويم، در مقر نتوانسته بودم او را پيدا کنم، وقتی از مقر به طرف جاده کربلا(جبهه کوشک می‌آمديم) من او را در جايی که پيراهن سفيد به تن و چفيه قرمزی دور گردن داشت...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت اول

اعزام به جبهه، روایت اولین روز

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «31 خردادماه 1361 دوشنبه قرار شد به خط اعزام شويم، بچه‌ها اولين روزی بود که با تجهيزات به صبحگاه می‌آمدند...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
سیری در کلام شهید مدافع حرم «قدرت‌الله عبدی»:

خون شهید زنگار از آیینه وجودمان پاک می‌کند

شهید «قدرت‌اللّه عبدیان» از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در وصیت‌نامه‌‌اش نوشته است: «خون جاری بر پیشانی شهید است که زنگار از آینه وجودمان پاک می‌کند تا اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت را از فداکاری آنها درس بگیریم.»
زندگینامه شهید «سعید افتاده هرسینی»؛

شهیدی که در جبهه به فکر ادای حق الناس بود

خواهر شهید «سعید افتاده هرسینی» در بیان خاطرات برادرش می گوید: او در دوران كودكی ده تومان از یک نفر قرض كرده بود و در جبهه به هم‌رزمانش گفته بود كه به پدرم بگویید ۱۰ تومان را پس دهد.
شهید «ابراهیم امیدی» به روایت همسرش؛

8 روز بعد از زیارت امام رضا «ع»

همسر شهید «ابراهیم امیدی» روایت می کند: هشت روز بعد از زیارت امام رضا «ع» خواب دیدم یک نفر دختر بزرگم را در بغلم گذاشت و گفت: بلند شو بابای این بچه شهید شده است!
خاطرات شهید «حسین رضایی» به نقل از همرزم شهید؛

شهادت در هنگام خواندن قرآن

همرزم شهید «حسین رضایی» می گوید: شهید رضایی در منطقه ماووت عراق و در همگام خواندن قرآن با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید.
خاطرات شهید «عبدالرضا احمدی پور» به نقل از برادر شهید؛

سید رابط بین امام رضا و برادر شهیدم بود

برادر شهید «عبدالرضا احمدی پور» می گوید: گویی که سید یک فرستاده ای بود از طرف خداوند که رابطی باشد بین او و امام رضا (ع) که نامه و سلام شهید عبدالرضا را به امام رضا (ع)برساند.
خاطره شهید «میرزاعلی دریکوند» به نقل از همرزم شهید؛

شهدا حیّ و حاضرند

همرزم شهید «میرزاعلی دریکوند» می‌گوید: وقتی شهید به خوابم آمد همان چهره معصومانه را داشت. آه از نهادم بلند شد، با زمزمه فاتحه آیاتی از کلام خدا را واسطه قرار دادم شاید از سر تقصیرم بگذرد. شنیده بودم شهدا حی و حاضرند و امروز این شنیده بر من حجت شد.
خاطرات شهید «حمزه قبادی» به نقل از خواهر شهید؛

شهیدی که تاریخ شهادتش را پیش بینی کرده بود

خواهر شهید «حمزه قبادی» می‌گوید: برادرم همواره به خانواده و دوستان خود می‌گفت که در سال ۶۶ به شهادت می‌رسد و در نهایت هم در همین سال به آرزوی دیرینه خود دست یافت و به شهادت رسید.
زندگینامه شهید والامقام «محمد مرادی»؛

شهیدی که در میدان مین، گلوله باران شد

شهید «محمد مرادی» به تنهایی منطقه‌ای را که به گروهان کربلا محول شده با کمک عده‌ای از برادران پاکسازی می‌کند و بعد نیروی تحت امر خود را در آنجا مستقر می‌کند. نیروهای بعثی که از محل استقرار گروهان ایشان مطلع می‌شوند آنجا را گلوله باران می‌کنند.

نگاهی به زندگی و شهادت ۴ تن از شهدای قرآنی لرستان

«غلام‌رضا ملكشاهی، محمدجواد صابر، ابوالقاسم باقری و احمد فرامرزی» چهار تن از شهدای استان لرستان هستند که اسامی آن‌ها در لیست شهدای منتخب و شاخص قرآنی لرستان به چشم می‌خورد.
زندگینامه شهید «ذبیح اله دانیالی»؛

شهیدی که آرزو داشت در بالاترین ارتفاعات کردستان به شهادت برسد

شهید «ذبیح اله دانیالی» همیشه یک جمله را به همرزمانش گوشزد می‌کرد و می‌گفت که آرزوی شهادت را در کردستان در بالاترین نقطه از ارتفاعات آن را از خداوند تبارک و تعالی دارم که خدا را شاهد و گواه است به همان صورت به آرزویش که شهادت بود، رسید.
زندگینامه شهید «ناصر موسیوند»؛

شهیدی که آرزو داشت شبانه دفن شود

شهید ناصر موسیوند، از شهدای پایگاه مقاومت مسجد امام سجاد(ع) شهرستان بروجرد است که آرزو داشت اگر شهید شد او را شبانه دفن کنند.
خاطرات شهید «فرج‌اله اسدی‌جویی» به نقل از همرزمش؛

اشک‌های شهیدی که زینت‌بخش مجالس دعا بود

شهید فرج‌الله اسدی‌جویی از شهدای کارگر لرستان وقتی در جبهه بود، شب‎ها که رزمندگان دعای پرفیض کمیل و توسل برگزار می‌کردند با حضور در این مراسم، با گریه و شیون خود مراسم دعا را زینت می‌بخشید.
خاطرات شهید والامقام «والی سلیمانی»

شهادت با زبان روزه

شهید «والی سلیمانی» به گواه همرزمانش دو روز قبل از شهادت و زمانی که در ماموریت بود روزه می گرفت و با زبان روزه به شهادت رسید.
خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛

همیشه لبخند بر لبانش جاری بود

همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» می‌گوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می‌کرد.
طراحی و تولید: ایران سامانه