خاطرات شهدا - صفحه 13

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
خاطره خودنوشت شهید رستمی «9»

تهدیدات احتمالی در اطراف پایگاه

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «گرچه تپه‌ای که پايگاه ما برفراز آن قرار داشت، نسبتاً بلند بود، فقط احتمال حمله از سمت مغرب و شمال شرقی وجود داشت و تا اندازه‌ای هم شرق و چون برف‌های قسمت‌های نمسار يا جاهايی که آفتاب نمی‌گرفت، آب شده بود يا خيلی نازک شده بود...» متن کامل خاطره نهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شبانه از زندان آزاد شدم!

«من شبانه که از زندان آزاد شدم، به منزل آقای خوئینی‌ها در جماران رفتم. البته ایشان به پاریس رفته بود و در نوفل‌لوشاتو در خدمت امام بود. صبح آقای ناطق نوری که متوجه آزادی من شده بود، با لباس شخصی به ملاقاتم آمد ...» ادامه این خاطره از زندانی سیاسی قبل از انقلاب «حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «8»

درگیری در ژاندارمری

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در پايگاه 7 که مربوط به ژاندارمری بود درگيری به وجود آمد، تيراندازی با سلاح‌های کوچک برای 10 تا 15 دقيقه شدت يافت با پشتيبانی آتش‌بار داخل پادگان سردشت آتش ضد انقلاب ضعيف سپس خاموش گرديد...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «7»

استراتژی متفاوت در مواجهه با دشمن

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « آفتاب توام با کمی سوز احساس می‌شد، تعدادی از سربازان را برای انجام کارهای ضروری پايين فرستادم، چون خودرو نيامده بود به صورت پياده با تامين فرستاده شدند، اگر چه فرمانده گردان خيلی جانب احتياط را در نظر می‌گرفت و معتقد بود که به صورت پياده شهر نيایند، چون ممکن بود...» متن کامل خاطره هفتم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
همزمان با ایام‌الله دهه‌فجر و در آستانه روز جانباز؛

ویژه‌نامه الکترونیکی جانباز «علیرضا دولت‌آبادی» منتشر شد

پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین همزمان با ایام‌الله دهه‌فجر و در آستانه سالروز ولادت حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز، ویژه‌نامه الکترونیکی جانباز 55 درصد «علیرضا دولت‌آبادی» را منتشر کرد.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «6»

آتش بس ناخواسته، تحلیل رفتار دشمن در میدان نبرد

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب آرامی بود و جز صدای تک تيرهايی که از پايگاه‌ها به گوش می‌رسد و سکوت را در هم می‌شکست، چيز قابل ملاحظه‌ای نداشت. چندين روز است که با وجود هوای خوب و آفتابی توپ ضد انقلاب بر روی موضع ما آتش نمی‌کند؛ من خود گمان می‌کنم از دو حالت خارج نيست: يا مهمات به اندازه کافی ندارند و يا...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
همزمان با ایام‌الله دهه‌فجر؛

ویژه‌نامه الکترونیکی خاطرات زندانیان سیاسی قبل از انقلاب منتشر شد

پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین، همزمان با ایام‌الله دهه‌فجر، ویژه‌نامه الکترونیکی خاطرات شهدا و جانبازان زندانی سیاسی قبل از انقلاب اسلامی را منتشر کرد.

رفتار نگهبانان با زندانیان سیاسی قبل انقلاب آمیخته با زجر روحی بود

«گذشته از شکنجه‌ها و آزار‌های جسمی، محیط زندان و رفتار و برخورد؛ گردانندگانش اعم از نگهبان بازجو و غیره، آمیخته با تحقیر، توهین و سبب زجر روحی بود و افرادی بودند که این رفتار‌های ناپسند روحیه حساس و شکننده آن‌ها را درهم می‌شکست و به همکاری با ساواک وامی‌داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، مرحوم آزاده و جانباز «محمدحسین خاکساران» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «4»

زیر آتش توپخانه، معجزه‌ای در پایگاه ملائین

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «پايگاه من بر فراز تپه‌های ملاين قرار داشت که از نظر اهميت منطقه‌ای حياتی بود... . سنگر بر روی خاک بنا شده بود و با سنگ‌های خيلی سنگين آن‌ها را ضد توپ کرده بوديم که به صورت دايره مانند تپه را محافظت می‌کرد. دور آن چند رشته سيم خاردار ده عدد يعنی‌ «ام 18» ضد نفر و مقداری نارنجک‌های روشن کننده يا منور تا بين تپه را فراهم می‌نموده تا...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
برگی از خاطرات شهدای انقلاب؛

اعدام شهید «طیب حاج‌رضایی»

«به طوری که از مراجع و محافل مختلف کسب خبر گردیده است اجرای حکم اعدام و تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصاً اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجهه‌ای داشته است کاملاً غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است ...» ادامه این خاطره از شهید «طیب حاج‌رضایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «3»

۲۲ بهمن ۵۹، یک روز در ارتفاعات

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « فردای آن روز من به سمت تپه حرکت کردم و البته شب را پيش اسلحه‌دار و انبار گروهان در پائين خوابيدم و آنها با تواضع خاصی از من پذيرايی کردند چون صبح فردا خودرو بالا نمی‌رفت، قرار بود سربازان از جيره عملياتی يا جنگی استفاده کنند و من پياده به سمت پايگاه راه افتادم...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا مومنی»

بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت

مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «علیرضا بدون ذره‌ای ناراحتی به دوستش گفت: به نظر تو بدون اجازه مادرم می‌تونم همراهت بیام سبزوار؟ او هم خندید و گفت: بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت تا چه رسد به سبزوار؟»
خاطرات مربوط به شهید «اکبر فتح‌الهی» به‌نقل از مادر شهید؛

پسرم به مردم تهیدست کمک می کرد

مادر شهید «اکبر فتح الهی» می گوید: پسرم خیلی مهربان، خوش رفتار و خوش برخورد بود و چون شغل پدرش نظامی بود بیشتر اوقات کودکی خود را در کوهستان‌ها در بین مردم تهیدست گذرانده بود و به آنها کمک میکرد.
زندگینامه شهید «عبدالوهاب فتح الهی»؛

تک تیراندازی که در عملیات عاشورا جاویدالاثر شد

شهید «عبدالوهاب فتح الهی» در خط مقدم تک تیرانداز بود. بیست و هفتم مرداد ماه 1364 در منطقه چنگوله در عملیات عاشورای 2 جاویدالاثر شد و دین خودش را به اسلام و مملکت ادا کرد.
خاطرات شهید «عبدالرحمن فتح الهی»؛

معلم شهیدی که از دستغیب الگو گرفت

شهید «عبدالرحمن فتح‌الهی» از شهدای معلم استان لرستان است که وقتی مادرش به او گفت به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود...» در ادامه بخشی از زندگینامه و خاطرات این شهید والامقام را از زبان خانواده اش در نوید شاهد بخوانید.
برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛

نگهبان بودم

«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
روایتی خواندنی از همسر شهید «بهروز گراوندی»

«من عزیزم اینجاست»

در دل حملات شدید هوایی و بمباران‌های مداوم، «پروانه بهشتی» هیچ‌گاه از جستجوی همسر شهیدش «بهروز گراوندی» دست نکشید. جمله‌ی پر اضطراب «من عزیزم اینجاست»، تنها یادگار لحظه‌ای بود که در خیابان‌های پر از خاک و ویرانی، برای پیدا کردن همسرش صدا می‌زد. در این روایت از زبان پروانه، ما با زن و مادری مواجه می‌شویم که در میان آوارهای جنگ و بی‌خبری از سرنوشت همسرش، تنها به عشق و امید به بازگشت او دل بسته بود.
پدر شهید میرهاشم اصل حسینی اسگندانی:

راضی به رفتنش نبودم اما خودم رهسپارش کردم

پدر بزرگوار شهید «میرهاشم اصل حسینی اسگندانی»، در دیدار و گفت‌وگویی با نوید شاهد که به مناسبت روز پدر انجام شد، گفت: «راضی به رفتن پسرم به جبهه نبودم، ولی بعد از شنیدن حرف‌های او خودم رهسپارش کردم.»
تاریخ شفاهی والدین شهدا

فرزندم از نسل جوان می‌خواهد نسبت به انقلاب بی‌تفاوت نباشند

در این کلیپ پدر شهید «گل‌ابراهیم پارسا» می‌گوید: «فرزندم در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ای نسل جوان بی‌تفاوت نباشید، علی‌اکبر حسین(ع) برای هدفش به شهادت رسید.»

شهیدی که محبوب دل بسیجیان بود

آذرماه ۱۳۶۵ سیل سراسر استان بوشهر را فراگرفت و روستای دشتی به مانند قایقی روی دریای متلاطم بود. تعدادی از بچه‌ها ناخواسته از اعزام جا مانند، اما فرمانده پایگاه و تعدادی از بسیجیان تصمیم به برگشت نداشتندو سرانجام به جبهه اعزام‌شدند...» در ادامه خبر متن این خاطراه را بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه